پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر محمد رضا نظری(لادون پرند)
آخرین اشعار ناب محمد رضا نظری(لادون پرند)
|
با عرض سلام!
فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بر همه ی دوستان مبارک
التماس دعا...
توضیحی در مورد این شعر:
این قصیده و قصیده های دیگر مثل (کودکم...بیا و...)برای شاعر فقط
جنبه ی تمرینی دارد .هدف حفظ انسجام طولی و عرضی و معنایی شعر
در اشعار طولانی است و به کار گیری قافیه های متعدد و بعضا متضاد
شخصا معتقدم شعر خوب شعری است که کوتاه و گویا و روان باشد
و همیشه هم لازم نیست هر چه قافیه پیدا میکنیم به هر قیمتی در شعرمان جا دهیم
این را در جواب دوستانی عرض کردم که پرسیده بودند چرا بعضی اشعارتان اینقدر طولانی است؟
البته خوب است که بتوانیم و آنقدر تسلط داشته باشیم که انسجام شعر را در قصیده های طولانی حفظ کنیم.لا اقل تمرین خوبی است.
موفق باشید.
گفته ای باید بخشکد ریشه ی امثال تو
آتشی باید بیفتد در میان آل تو
ای بلای آسمانی،زیر و رویم کرده ای
خواب و آرامش ندارم پشت قیل و قال تو
گفته ای طاقت ندارم،هی غزل نازل نکن
تا نلرزاند دلم را،آیه ی زلزال تو
میروم دور از تو باشم تا فراموشت کنم
خسته ام دیگر فلانی،خسته از جنجال تو
گفتم ای آرام جانم،بس کن آزارم نده
نازنین عمرم تلف شد پای استدلال تو
گر چه خاموشم ولی،اینگونه آرامم نبین
صد غزل فریاد دارم ،تا نباشم لال تو
با غزلها کم کَمَک دارم قیامت میکنم
تا دهم دست خدایت ،نامه ی اعمال تو
با سلامی،یا نگاهی،میشود گرمم کنی؟!
بی وفا قندیل بستم گوشه ی یخچال تو
تا تویی آیینه ام،خواهی نخواهی در تو ام
نقش نا زیبای من افتاده در اقبال تو
تا تویی حور بهشتم،حور میخواهم چکار؟!
تا جهنم پا برهنه،میدوم دنبال تو
گرچه صیادم ولی،صیدی مرا از هم درید
لاشه ی شیر دلم افتاده در چنگال تو
آن «الف»حالا خمیده!هر طرف پرتش کنی...
باز میگردد کنارت،بومرنگ «دال»تو
شک نکن روزی دوباره قسمتِ هم میشویم
نازنین باور نداری؟! ،تا شوم رمال تو!
آنکه در بختت نشسته،شرط میبندم منم!
حاضری؟دستت بیاور تا بگیرم فال تو
گرچه جنسی پیر و کهنه ،گوشه ی سمساری ام
میرسد روزی که باشم جزیی از اموال تو
میشود چیزی بگویی؟قسمتِ هم میشویم؟!
میشوم آیا دوباره مرد ایده آل تو؟!
میشود جشنی بگیرم، چلچراغانی کنم؟
کوچه را آذین ببندم روز استقبال تو؟
با تمام غصه هایم،مثل دلقک میشوم
بسکه میخواهم ببینم چهره ی خوشحال تو
ای عروس اطلسی ها،دوست میدارم تو را
پس بزن تور سفیدت،تا ببینم خال تو
حرفها داری برایم،خوب میدانم عزیز
میشود چیزی نگویی تا بپرسم حال تو؟
صد هزاران عقده دارم،مو پریشان میکنی؟
میشود از من بخواهی تا ببندم شال تو؟
مثل پرواز چکاوک ،زیر سقف آسمان...
اوج میگیری کنارم؟این غزلها بال تو!
زیر اشعارم نوشتی:شاعری!دستت طلاست
حاضری دستم بگیری؟این طلاها مال تو
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.