شاید پلی تا کودکی هایم بسازم
آهنگ شادی توی گهواره نوازم
شاید بجای پرسه در وهم و خیالات
بر کودکی بر گشته و کاخی بسازم
شاید برای کاخ،کوخ کوچکی را
ترسیم کرده بر محالاتش بنازم
دسته گلی از عمر برق آسا بچینم
بر لشکر خون ریز نا کامی بتازم
شاید ندوشم شیر جان مادرم را
تنها بمانم با نداری و نیازم
شاید همان یک ماهگی عاشق نباشم
دو،فا،رِ ،می ،یِ عشق را کم کم ببازم
شاید قضا گوید که بخت شوم بر گشت
من ماندم و این آرزو های درازم