سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      سلام خدا

      شعری از

      بیژن آریایی(آریا)

      از دفتر چرک نویس نوع شعر قصیده

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۵ تير ۱۳۹۳ ۲۱:۱۷ شماره ثبت ۲۷۵۴۰
        بازدید : ۶۷۰   |    نظرات : ۱۷

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

      وجودت در وجودم هست موجود
      خدایا  با  توام ؛ سرچشمه جود
      روان سازی تو روزی را به مردم
      از این است که بزرگی رب ودّود
      ز روح خود دمیدی  در تن  من
      پس آنگه حال من گردید؛  بهبود
      بزرگی  و  کریم   و  مهربانی
      مرا  تن  از  کرامت  نیک آسود
      به من گفتی بشر؛ اشرف تو باشی
      به  کل  کائنات ؛ تا  روز  موعود
      بهشتم  جای  دادی   ای    خداوند
      نکردی  تو  بشر  را  هیچ   محدود
      فراوان روزی و حور و  پری   بود
      خورشها بود در آنجا بس نمک سود
      می و مینا و حور و آنچه می خواست
      همه  حاضر  به  پیشم  بود  مقصود
      به  ناگه  باب  من  سیر  آمد   از  کار
      تو گفتی  او خودش را  خواند   نمرود
      نمی دانم   که   گندم  خورد  یا  سیب
      خطا کرد  پیر من ؛ این  بود   مشهود
      تو   گفتی   آدم   ای   مرد  جفا  کار
      چه  آسان   آزمونت   گشت   مردود
      تو  را  حاصل  چه  آمد  زین خطایت
      مگر  در  جایگه  بودی  به   کمبود؟
      کنون  باید  روی  آنجا    که   بودی
      چه آسان دادی از کف تار و هم پود
      چو  پیرْ  آدم   شنیدش  از  خداوند
      که  باید  بار  بندد ؛ گشته   مطرود
      به  شیون  گفت   خدای   مهربانم
      همه   دار  و  ندارم  گشت مفقود؟
      کجا   باید   روم  ؛  آنجا    ندانم
      همه راهها به رویم گشت مسدود؟
      گذر  کن  جان  من  از این گناهم
      به دست خود نمودم بختْ نابود
      چنان زاری نمودش پیش یزدان
      همین گریه به تاریخ ماندِ یادبود
      از آن  پس  رنج  یار آدمی  شد
      شکایت می کند او پیش معبود
      ۶
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0