دوشنبه ۵ آذر
کوچه ی دل شعری از مشکوة توکل
از دفتر آستان عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۳ ۲۲:۴۹ شماره ثبت ۲۶۹۶۸
بازدید : ۷۷۱ | نظرات : ۲۸
|
آخرین اشعار ناب مشکوة توکل
|
تا صبح دم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
حسین منزوی
دیشب تمام کوچه ی دل را قدم زدم
بوسی بر آستانه ی اهل قلم زدم
من بودم و خیال تو و ماهتاب و بعد
دل را به بحر عشق تو من بی بلم زدم
آنگه خیال خوب تو خواب از سرم گرفت
هی از تو شعر خواندم و هی از تو دم زدم
آنجا که جلوه کرد جهانی به چشم تو
اخمی به جام کردم و سنگی به جم زدم
آنقدر من خراب تو گشتم که گوپیا
زآوارگیم طعنه به آوار بم زدم
وقتی تو نیستی غم و تشویش با من است
شب در بغل بدون تو زانوی غم زدم
تو برتری ز ماه و بزرگی بسان کوه
این اشتباه بود که پیشت منم زدم
دیدم که پیر گفت جهان جمله جبر نیست
شاید که سرنوشت خودم را رقم زدم
آمد صدای همهمه جانا خموش باش
انگار خواب اهل محل را به هم زدم
مشکوة
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.