يکشنبه ۲ دی
صاحب الزمان (عج) شعری از غلامعباس سعیدی
از دفتر نقشی بر آب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۳ ۲۱:۲۷ شماره ثبت ۲۶۹۶۴
بازدید : ۶۲۰ | نظرات : ۳۲
|
آخرین اشعار ناب غلامعباس سعیدی
|
سرِ بریده سرِ دستِ آسمان دیدم
رها میان افق گوی خون چکان دیدم
بیار حافظ و فنجان، بگیر فالم را
که قهوۀ قجری پایِ استکان دیدم
مرا به چاهِ منیژه فکنده اند این است
نجابتی که از این نابرادران دیدم
برای آنکه مبادا عزیز مصر شوم
برادری وسط چاه و کاروان دیدم
همیشه زخم مرا دوستانِ من بستند
همیشه تیغ دو دم زیر پانسمان دیدم
ز دست رفته سرِ رشتۀ تمام امور
که نیست دستِ کسان دستِ ناکسان دیدم
خلافِ عادتم ای آسمانِ بازیگر
فرازِ گنبدِ سبزِ تو گردکان دیدیم
به دورِ گردن من حلقۀ کبودی هست
که خواب های پر از دار و ریسمان دیدم
تمام اسکلتم را در آینه صد بار
برای پای کسان مثل نردبان دیدم
بیا که امن و امان مرده دورِ ناامنی است
به جای امن و امان تیغِ بی امان دیدم
ز چشم فتنۀ خونریز، هر کران رفتم
سرِ بدون تن و جسمِ نیمه جان دیدم
به هر طرف که افق را به چشم کاویدم
سرِ بریده سرِ دست آسمان دیدم
به گُرده گُردۀ گردابِ مرگ گردیدم
بسی شکستۀ بی باد و بادبان دیدم
به جای تیغ که در دست ناکسان خونی است
به دست پاکِ کسان جامِ شوکران دیدم
در این زمانه که هر روز روز عاشوراست
فزون ز مردِ عمل مردِ روضه خوان دیدم
بیا که سرمۀ بینش غبار راه شماست
بیا بیا که پر ازخاک سرمه دان دیدیم
هزار مرتبه با همّتِ تخیّلِ خود
تو را چو گل سرِ آن قبرِ بی نشان دیدم
بیا ببین خودِ دجّال مردِ میدان است
خودم قسم به خودت، صاحب الزمان، دیدم
غلامعباس سعیدی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.