سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        صاحب الزمان (عج)

        شعری از

        غلامعباس سعیدی

        از دفتر نقشی بر آب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۳ ۲۱:۲۷ شماره ثبت ۲۶۹۶۴
          بازدید : ۶۱۵   |    نظرات : ۳۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر غلامعباس سعیدی

        سرِ بریده سرِ دستِ آسمان دیدم
        رها میان افق  گوی خون چکان دیدم

        بیار حافظ و فنجان، بگیر فالم را
        که قهوۀ قجری پایِ استکان دیدم

        مرا به چاهِ منیژه فکنده اند این است
        نجابتی که از این نابرادران دیدم

        برای آنکه مبادا عزیز مصر شوم
        برادری وسط چاه و کاروان دیدم

        همیشه زخم مرا دوستانِ من بستند
        همیشه تیغ دو دم زیر پانسمان دیدم

        ز دست رفته سرِ رشتۀ تمام امور
        که نیست دستِ کسان دستِ ناکسان دیدم

        خلافِ عادتم ای آسمانِ بازیگر
        فرازِ گنبدِ سبزِ تو گردکان دیدیم

        به دورِ گردن من حلقۀ کبودی هست
        که خواب های پر از دار و ریسمان دیدم

        تمام اسکلتم را در آینه صد بار
        برای پای کسان مثل نردبان دیدم
         
        بیا که امن و امان مرده دورِ ناامنی است
        به جای امن و امان تیغِ بی امان دیدم

        ز چشم فتنۀ خونریز، هر کران رفتم
        سرِ بدون تن و جسمِ نیمه جان دیدم

        به هر طرف که افق را به چشم کاویدم
        سرِ بریده سرِ دست آسمان دیدم

        به گُرده گُردۀ گردابِ مرگ گردیدم
        بسی شکستۀ بی باد و بادبان دیدم

        به جای تیغ که در دست ناکسان خونی است
        به دست پاکِ کسان جامِ شوکران دیدم

        در این زمانه که هر روز روز عاشوراست
        فزون ز مردِ عمل مردِ روضه خوان دیدم

        بیا که سرمۀ بینش غبار راه شماست
         بیا بیا که پر ازخاک سرمه دان دیدیم

        هزار مرتبه با همّتِ تخیّلِ خود
        تو را چو گل سرِ آن قبرِ بی نشان دیدم

        بیا ببین خودِ دجّال مردِ میدان است
        خودم قسم به خودت، صاحب الزمان، دیدم

        غلامعباس سعیدی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4