به شب هنگامه ای بر پا کند دل
کند در سایه ی مهر تو منزل
بپوشد جامه ی شب زنده داران
بسازد خانه ای از اشک با گِل
*****
حریر سرخ چشمم خانه ی توست
دل شوریده ام کاشانه ی توست
تمام تار و پودم ذره ذره
گرفتار تب افسانه ی توست
*****
غم دنیا مخور دنیا سراب است
به باطن خشک و ظاهر مثل آب است
تماشایش کنی بویی ندارد
بشر را خام کرد و مست خواب است