پدر پسر روح القدس
آب
چشمه
اقیانوس
هنگامه ای است ملموس. با می کنار و با بوس. ناید تو را افسوس. ای گلعذار مانوس.
کوه
صحرا
دشت
آنکه ذوب در دریا و اقیانوس گشت لاجرم بی جان بر ساحلش رسوا بگشت.
ذکر
ذاکر
مذکور
قدمی مانده به احساس حضور. عقلها مست غرور. نقلها تشنه ی شور. قلبها تشتک نور.
باران
شبنم
نم نم
میگدازد دل را غم. می فشاند ماتم. بعد از آن باد تو را میخواند در نهاد آدم.
شعر
غزل
سرود
اشک ثروت را به دست پاک مستان می سترد. مردم چشم ترم توشه ی دنیا درود.
خورشید
دریا
آزفنداک
ای روزگار دلناک ای کامکار دلپاک. یاد تو راست غمناک. تو ماندهای من به خاک.
ابر
رگبار
باران
در حجله گاه باران عیش است جمع یاران. باران که میتراود. بر سنگ و دشت یکسان.
فارس
ترک
کرد
صحرا سکوت خود را در حجله گاه می برد. باران چو نقاشی سترگ هفت رنگ بر بومی سپرد..
دست
انگشت
اشاره
این سو نگر دوباره. آینه پرغباره. رویش نوشته ام من. دنیای من قماره. ای بخت سرکش من. نقشت چو ماه پاره. یکدم نظر نگه دار. وقت وصال یاره...