سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        آمپاس

        شعری از

        علی ابرار

        از دفتر چراغ خیال نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۴۴ شماره ثبت ۳۶۶۶۱
          بازدید : ۴۶۰   |    نظرات : ۳۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی ابرار

        وقتی که خدا منو گذاشت توی آمپاس تانوبتم بشه
        برای شکستنای احساس
        وقتی دنیا باهام سرلج داره و
        منو چپونده توی قصه های  قرطاس
        وقتی فرشته ها همه بی خیال من شدند
        وباهام شدند حساس
         وقتی که شیطونم دیگه کلاساشو باهام بهم زد ومشروطم کرده.
         منم موندم دوباره توی همون کلاس
        وقتی دیگه دلم جای یه سرسوزن براش نمونده
        وجونم شده ارزون تر از یه دست لباس
         وقتی دلم مثل یه اتاق پرازباروت شده
        دارم شلیک میشم به سمت وسواس
         وقتی که حس باختن قمار منو افلیجم کرده
        باخودم تو آینه میشم ناشناس
         وقتی که دیگه جایی برای موندن ندارم
        کجابرم ازدست دنیای خناس
         
        وقتی که توی زمان خودم گم شدم.
        عکسی شدم تو دست عکاس
         
        وقتی پل های پشت سرمو بادستام خرابش کردم
        نمونده جایی برای عجز و التماس
         
        وقتی که کارد به استخونام رسیده.
        دردم گرفته یاایهاالناس
         
        وقتی که آب ازسرم خیلی خیلی گذشته باشه.
        باید بچکونه تو سرم ماشه
         وقتی سنگهای زمین وآسمون روسرم هوارمیشه
        این ازخوش شانسیمه بگو باشه
         
        وقتی که دیگه نمی دونم کی هستم وچی هستم  وکجا هستم
        دیگه بودنم چه فایده می تونه باشه
         
        وقتی عشقم مثل جذامی دیده ها ازم فرارمیکنه...
        یا زندونی شد وبالهاشو بستند وهمش تو ای کاشه
          خدایا چرا دست دست میکنی منو بکش وراحتم کن خودت که میدونی حاضربمیرم ولی انفرادی نباشه
         خدایا من نمی تونم   طاقت بیارم از تبعید می دونی که رازم فاشه
         
        21اردیبهشت 93
        ۱۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0