بودم هنوز
آبی آبم چرا در توگل آلودم هنوز
موج سرکش خواستی اما چرا رودم هنوز
خسته تر ازآینه بودی و تکراری شدم
آن طرف دورازنگاهت بی وفا بودم هنوز
گه زدی چنگی به شالم تاروپودم تافتی
برگ سیگارلبت خاموش و در دودم هنوز
لاشه ی گندیده ی مرداب بهتربود و بس
تیره گشتی در حبابی که نیالودم هنوز
پیله ی پروانه ام فصل شکفتن کرده ست
فرصت پرواز را وقتی که محدودم هنوز
ماه خفت و کهکشان آسمان خوابیده ست
چله ی شب تا سحریک دم نیاسودم هنوز
درحساب و هندسه منشورمن بی نقطه ست
آزمودی عاقبت دیدی که مردودم هنوز
درنبودم حاجت شب زنده داری می کنی؟
غافل ازاینکه ندیدی پشت سربودم هنوز
سینه ام آتش به بستان خلیل بت شکن
چون اسیرشعله های خشم نمرودم هنوز
خواب دیدم عابد بودایی آیین جین
سر به تعظیم منو انگارمعبودم هنوز
جای پژمردن به باغ غنچه های بی بدیل
خارو خاشاک زمینی را که فرسودم هنوز
برگ برگ دفترشعرو غزلهایم نوشت
توبه کن بانوی من بر دلبری زودم هنوز
اسمر شجاعان/شاعرخراسانی
نوروز93