يکشنبه ۴ آذر
باد شعری از غلامعباس سعیدی
از دفتر نقشی بر آب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۳ ۲۱:۴۰ شماره ثبت ۲۵۳۴۵
بازدید : ۵۴۸ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب غلامعباس سعیدی
|
شب است و شهرِ خاموش است دستِ های و هوی باد
مگر بادِ غرور افتاده امشب در گلوی باد
بمیر ای پنجره از غیرت امشب کز کنارِ تو
بغل وا می کند پر می گشاید پرده سوی باد
در این آشفته دریا بادبان از ماه بر گردان
که سالار است باد اینجا بگیرش روبروی باد
کنار برکه عکسِ ماه سر بر سنگ می کوبد
که افتاده است دستِ موجهای برکه موی باد
مبند اینجا نمازت را که من با چشم خود دیدم
امام مسجد این قوم می گیرد وضوی باد
من آتش زادم اصلاَ آبِ باد و من به یک جو نیست
مریز ای آسمانِ سفله آبِ من به جوی باد
من و تو با همیم و در میان جیغ می کوبد
پیاپی مشت پشتِ در مگر هستی هووی باد
پریشان می شود از سیر عالم باز می ماند
سرت کن روسری را بعد پا بگذار توی باد
بزن سنجاق چون وا می کند بندِ گره را زود
یقین دارم که گیر افتاده پیش تو گلوی باد
غلامعباس سعیدی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.