دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
تن عریانت را بردار وبرو
بوی گناه میدهی هرزه
دیشب در آغوش کدام بیگانه بوده ای
از شراره چشمان و رقص سینه برهنه ات
بوی شهوت میدهی
لذت این آغوش از آن خریدار توست فاحشه
تو فقط یک تن فروش شبگردی
راه که میروی در شهر
کج قدم میگذاری و لخت نگاه میکنی
خوب میدانی
نگاههای هیز در پی اندام لذت هستند
شرم کن از فردا
تو مایه شرمساری باکره ها هستی
بدان آنانکه تنت را
به اسکناس ها میخرند
به عشق دیگری
تو را در آغوش میکشند
این بدن زیبا وجوان امروزت
پیر میشود روزی و
از چشم ودل خریدارانت می افتد
آنروز به خنده های مستانه و
حرفهای عاشقانه شان در بستر شهوت
تلخ خواهی خندید و
در آغوش تنهایی با گریه وندامت
بخواب خواهی رفت
این راه که میروی رسوایی اش به کنار
تو را تا جهنم هول میدهد
گر هنوز طالب زندگی با شرافت هستی
نگران پایان ها نباش
برای راههای بد هم راه برگشت همیشه هست ..
عبدالله خسروی ( پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.