عشق با اندکی از، فاصله چون باد گذشت
عطر_ صد خاطره از دامنه ی یاد گذشت
اوکه بر سینه ی مامهر اسارت زده بود...
مثل یک مملکت و دولت آزاد گذشت
بانی وباعث_ ویرانی_ مخروبه ی شام...
به!چه طناز وچه زیبا و چه آباد گذشت!
از تن_ زخمی وبیمار_ سکوتی سنگین...
دشنه ی وحشی_صد حنجره فریاد گذشت
از حوالی_سکوت_بم_ویران شده ام...
او که از زلزله ی تازه خبر داد گذشت!
روی خط ،جای غزل، سیل به راه افتاده!
شور_شیرین_که ازگونه ی فرهاد گذشت؟!
واژه ها ،خالقتان مرد!به دادش برسید...
طول این سیل که از حومه ی بغداد گذشت...!!
محمد رضا نظری(لادون پرند)
13/1/1393
..........................................................................
دل نوشت:
سهم من شکستن بود!
فروریختن!
در اوج شادابی مردن!
سهم من یک قلم...یک کاغذ...هزار شب یلدا...
نوشتن و نوشتن و نوشتن...
از روزهای بی تو...هفته های بی تو...ماه های بی تو...
سالهای بی تو...
سالهای بی تو
سبز پوشیده بودی...دیدمت!
سبز باشد باورت
شال مشکیت را به چه تعبیر کنم؟!!!