سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        از کنارش می گذریم . . .

        شعری از

        مهرشاد احمدی

        از دفتر نسل من نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۰۰:۲۶ شماره ثبت ۲۴۵۲۸
          بازدید : ۴۵۳   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرشاد احمدی

        چگونه باور کنیم این همه درد را


        آدمک های گرگ شده سرد را

        زیاد دیده ایم حاج شریف فیلم رسوایی

        که میگفت به به دختر گلم چه زیبایی

        بیا اندکی کنار حاجی بنشین

        بوسه ای از لبان خسته ام بنچین . . .

        یا دختری که به رسم هیس ! فریاد نزد

        رام شهوت شدُ از روی ترس داد نزد

        میگویی فیلم است و از کنارش عبور میکنی

        چرا چشمهایت را به خوابیدن مجبور میکنی

        بیا پرده ی فیلم ها را کنار بزنیم

        اندکی واقعیت ها را جار بزنیم

        دختری که بر اس های عاشقانه دل می داد

        خانه خالی بود رفتُ برای همیشه رفت بر باد

        پسری که احساس پاکش بازیچه شد

        قلب معشوقش برای چندی دریچه شد

        مرده بیچاره ای که هر روز می رود سر کار

        زنش در آغوش غریبه ای هی می شود خار

        قرار هایی که از روز به نیمه شب رسید

        حیا هایی که دریده شد اما کسی ندید

        و ما باز میگوییم زندگی شیرین ست

        همکاری با گرگ ها کار ِ دیرین ست . . .

         

        پ . ن :

        ديالوگی زيبا در فيلم رسوايی :
        دختره به حاجی :
        خدا به دادت برسه معلوم نيست تو دلشون چه پرونده ای واست ميسازن
        حاجی به دختره :

        نگران نباشيد...
        خداوند پرونده ای که مردم مينويسند را نمی خواند...خودش چشم دارد...زبانم لال دهن بين هم نيست,
        همش فکر ميکنيم که مردم چه ميگويند...

        هيچوقت نمی گوييم که خداوند چه می گويد...

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6