در شب یلدایــی من
در شب یلدایی من ردّ پای خواب نیست
این نهنگ خسته را دیگر امید آب نیست
بس که ظلمت دیده ام در دست های آسمان
بر زبان چشم هایم حرفی از مهتاب نیست
با قفس خو کرده از پرواز کی گوید سخن
آرزوی دل به توفان داده ها پایاب نیست
چشم سرخی؛ بی حیایی؛ آز؛ نیرنگ و ریا
در زمین سرد و بی آیین ما نایاب نیست!
سفره ی یغما به پهنای وطن گسترده است
هر چه می خواهی ببر ای تُرک! وقت خواب نیست!
آتش مِی گر نمی سوزد بساط شرک را
نیست آتش را گناهی، باده ی ما ناب نیست
ای عروس عشق! دامادی نمی بینم تو را
در زمین کورها زیباپرستی باب نیست
***
راه توفان یست ای ساحل نشینان همّتی!
سهم ما دریادلان، ماندن در این گرداب نیست
ctrl/cmd+v در زمان سلطان محمود هر سال دوبار سفره ای برای فقیران پهن می کردند وترکان که در آن زمان از ضعیف ترین افراد جامعه ی آن روز بودند سهم بیشتری می بردند
علاوه بر خوردن غذا بردن اسباب ووسایل سفره نیز مباح بود وبه این خاطر نام آن را سفره ی یغما گذاشته بودند