سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        درد دل با پيامبر

        شعری از

        م فریاد(محمدرضا زارع)

        از دفتر يك نفر در دل تاريكي ها نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲ ۰۸:۲۹ شماره ثبت ۲۲۴۵۵
          بازدید : ۷۵۱   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        ساده بودي و رئوف

        نفَست بوي تبسم مي داد

        مهربان بودي

        و خدا را

        مهربان مي ديدي

        با فقيران بودن

        مايه ي فخر تو بود

        شرمگين بودي از اندوختن شش درهم در خانه...

        مال مردم را

        نه تو مي دزديدي

        نه تو مي بخشيدي

        نه به فاميل و رفيقان خودت مي دادي

        در نگاهت همه يكسان بودند...

        گاه اگر جنگي بود

        رحمت و رأفت تو مي چربيد

        هيچ با تهمت و تحقير

        دشمنت را تو لجن مال نكردي هرگز

        و اسيرانت را

        زير شلّاق و شكنجه

        دست و پا بسته نمي كشتي تو...

        اينك اما اينجا

        جانشينان تو از ديدن لبخند تنفر دارند

        و خدا را

        حاكمي عقده اي و رند و خشن مي دانند

        جانشينان تو بر منبر تو مي گويند:

        اندوختن ثروت اصول دين است

        و تبهكاري و تبعيض فروع آن است

        جانشينان تو بر منبر تومي گويند:

        دزد حرمت دارد

        و مجازات براي فُقراست

         جانشينان تو بر منبر تومي گويند:

        برخي آيات خدا را بايد

        زير سبيلي رد كرد

        تا نلرزد دل حكّام ستم پيشه، دمي

        جانشينان تو بر منبر تومي گويند:

        مردمان نادانند

        ما فقط مي دانيم...

        كاش اي اسوه ي نيكو!

        خلق و خوي تو نمي رفت از ياد

        كاش مردم همه مي فهميدند

        هرگز اين قوم ستمكار به آئين تو نيست

        كاش مي فهميدند

        دين تو

        دين انسانيت است...

         

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        همایون طهماسبی (شوکران)
        شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۸ ۲۳:۵۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8