سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        درد دل با پيامبر

        شعری از

        م فریاد(محمدرضا زارع)

        از دفتر يك نفر در دل تاريكي ها نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲ ۰۸:۲۹ شماره ثبت ۲۲۴۵۵
          بازدید : ۷۱۷   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        ساده بودي و رئوف

        نفَست بوي تبسم مي داد

        مهربان بودي

        و خدا را

        مهربان مي ديدي

        با فقيران بودن

        مايه ي فخر تو بود

        شرمگين بودي از اندوختن شش درهم در خانه...

        مال مردم را

        نه تو مي دزديدي

        نه تو مي بخشيدي

        نه به فاميل و رفيقان خودت مي دادي

        در نگاهت همه يكسان بودند...

        گاه اگر جنگي بود

        رحمت و رأفت تو مي چربيد

        هيچ با تهمت و تحقير

        دشمنت را تو لجن مال نكردي هرگز

        و اسيرانت را

        زير شلّاق و شكنجه

        دست و پا بسته نمي كشتي تو...

        اينك اما اينجا

        جانشينان تو از ديدن لبخند تنفر دارند

        و خدا را

        حاكمي عقده اي و رند و خشن مي دانند

        جانشينان تو بر منبر تو مي گويند:

        اندوختن ثروت اصول دين است

        و تبهكاري و تبعيض فروع آن است

        جانشينان تو بر منبر تومي گويند:

        دزد حرمت دارد

        و مجازات براي فُقراست

         جانشينان تو بر منبر تومي گويند:

        برخي آيات خدا را بايد

        زير سبيلي رد كرد

        تا نلرزد دل حكّام ستم پيشه، دمي

        جانشينان تو بر منبر تومي گويند:

        مردمان نادانند

        ما فقط مي دانيم...

        كاش اي اسوه ي نيكو!

        خلق و خوي تو نمي رفت از ياد

        كاش مردم همه مي فهميدند

        هرگز اين قوم ستمكار به آئين تو نيست

        كاش مي فهميدند

        دين تو

        دين انسانيت است...

         

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        همایون طهماسبی (شوکران)
        شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۸ ۲۳:۵۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0