سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 25 آبان 1403
    14 جمادى الأولى 1446
      Friday 15 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۵ آبان

        گذشته

        شعری از

        سامان ایل ترک

        از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ۱۴:۲۲ شماره ثبت ۲۲۲۴۴
          بازدید : ۴۹۴   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سامان ایل ترک

        این شعرو از صحبت ها و خاطرات شیرین یک بزرگرمرد نوشتم :
        ((گذشته))
        بازم امشب دلم خیلی گرفته /بیادم افتاده عمری که رفته
        به یاد مادرم به یاد بابام/بیاد فامیلا دوستا و اقوام
        نشستن های توی قهوه خونه/گپی که میزدیم تو اون زمونه
        سر اون کوچه که پاتوق ما بود/همون کوچه که پر بروبیا بود
        تو هرروز از جلوی من میگذشتی/منم ژست میگرفتم خیلی مشتی
        لباست قهوه ای کفشات همون رنگ/شتابان میدویدی نخوره زنگ
        یه روز غافلگیرم کردی تو آخر/پرسیدی ساعتت چنده دلاور!
        منم هول گشته چون ساعت نداشتم/ودستپاچه شدم طاقت نداشتم
        خلاصه گشت باب آشنایی/مشخص شد توام در فکر مایی
        بله خوش میگذشت ایام چندی/ولی نگذاشت نامردی و رندی
        یکی در این وسط شیطون ما شد/که راه ما دیگه از تو جدا شد
        دیدیم گشتیم خراب عشق مانده/از اینجا رانده آنجا مانده
        یکی میگفت یکی میگفت یارو دیوونه گشته/ اسیر باده و میخونه گشته
        یکی میگفت شنیذی که فلانی/قاطی کرده تو ایام جوانی
        میگفتند که باید توزن بگیری/تو که در دام عشقی در اسیری
        میگفتم که بابا من زن نمیخوام/شریک غصه و ماتم نمیخوام
        همه زن دارا در رنجو عذابند/همه جوشان چون قیر مذابند
        به لب درخنده اند نه از ته دل/همه گیجند مانند خل وچل
        تظاهر میکنند به زندگانی/برو آزمایشی کن تابدانی
        خلاصه حرف ها در ما اثر کرد/خداوند بزرگ بر ما نظر کرد
        یه روز که زیر آفتاب رفته بودم/زگرما همچو کوره تفته بودم
        سرم از زور گرما خیلی داغ بود/جدا از عقل خارج از تو باغ بود
        بگفتم مادر من زن میخوام/شریک و وصله ای بر تن میخوام
        گرفتم من زنو منزن دارم/هف هشتا بیماری بر تن دارم
        ولی با همه این حرفا که گفتم/خدارو شکر که باز هم زن دارم

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4