سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        گذشته

        شعری از

        سامان ایل ترک

        از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ۱۴:۲۲ شماره ثبت ۲۲۲۴۴
          بازدید : ۴۷۶   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سامان ایل ترک

        این شعرو از صحبت ها و خاطرات شیرین یک بزرگرمرد نوشتم :
        ((گذشته))
        بازم امشب دلم خیلی گرفته /بیادم افتاده عمری که رفته
        به یاد مادرم به یاد بابام/بیاد فامیلا دوستا و اقوام
        نشستن های توی قهوه خونه/گپی که میزدیم تو اون زمونه
        سر اون کوچه که پاتوق ما بود/همون کوچه که پر بروبیا بود
        تو هرروز از جلوی من میگذشتی/منم ژست میگرفتم خیلی مشتی
        لباست قهوه ای کفشات همون رنگ/شتابان میدویدی نخوره زنگ
        یه روز غافلگیرم کردی تو آخر/پرسیدی ساعتت چنده دلاور!
        منم هول گشته چون ساعت نداشتم/ودستپاچه شدم طاقت نداشتم
        خلاصه گشت باب آشنایی/مشخص شد توام در فکر مایی
        بله خوش میگذشت ایام چندی/ولی نگذاشت نامردی و رندی
        یکی در این وسط شیطون ما شد/که راه ما دیگه از تو جدا شد
        دیدیم گشتیم خراب عشق مانده/از اینجا رانده آنجا مانده
        یکی میگفت یکی میگفت یارو دیوونه گشته/ اسیر باده و میخونه گشته
        یکی میگفت شنیذی که فلانی/قاطی کرده تو ایام جوانی
        میگفتند که باید توزن بگیری/تو که در دام عشقی در اسیری
        میگفتم که بابا من زن نمیخوام/شریک غصه و ماتم نمیخوام
        همه زن دارا در رنجو عذابند/همه جوشان چون قیر مذابند
        به لب درخنده اند نه از ته دل/همه گیجند مانند خل وچل
        تظاهر میکنند به زندگانی/برو آزمایشی کن تابدانی
        خلاصه حرف ها در ما اثر کرد/خداوند بزرگ بر ما نظر کرد
        یه روز که زیر آفتاب رفته بودم/زگرما همچو کوره تفته بودم
        سرم از زور گرما خیلی داغ بود/جدا از عقل خارج از تو باغ بود
        بگفتم مادر من زن میخوام/شریک و وصله ای بر تن میخوام
        گرفتم من زنو منزن دارم/هف هشتا بیماری بر تن دارم
        ولی با همه این حرفا که گفتم/خدارو شکر که باز هم زن دارم

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0