سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        حال كه غروب مي كني من ديگر نيستم .

        شعری از

        بهزاد ساوانا

        از دفتر بي وفا نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۲ ۱۲:۴۵ شماره ثبت ۲۲۰۷۱
          بازدید : ۵۳۲   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        آنگاه كه ميان طلوع وغروب خورشيد آفتاب ظهر گاهي به زمينيان مي نگرد 

         

        مرا زار وپريشان خسته وژوليده نشسته بر گوري بي نام ونشان مي يابد 

         

        در اين هنگام ابري سراسر پهناي آتشينش را مي پوشاند 

         

        چون كه طاقت ندارد 

         

        باز داستان عشقي را ببيند تكراري وملال آور 

         

        مرگ را سرزنش نبايد كرد 

         

        چون در همه هنگام زندگي را مي آزمايد 

         

        وقتي آمد تنها بودم وقتي رفت تنها شدم 

         

        چيست آن راز ابدي كه با خويش به گور برد 

         

        آن هنگام كه گفت دوستت دارم 

         

        در چشمانش هزاران كهكشان جاري بود 

         

        اشكش همچون اقيانوسي بي رنگ  شراره هاي آتش بود 

         

        روحم را آنچنان مسخر خود كرد 

         

        كه خاك گورش برايم زندگي شد 

         

        من هميشه مي گويم كه او از جنس اين دنيا نبود 

         

        آمده بود برود 

         

        ولي وقت رفتن نيم نگاهي به من انداخت 

         

        من پيرمردي خسته وپريشان شدم 

         

        كه در آرزوي آن نيم نگاه همچنان با ابرها مي گريم 

         

        بنگر خورشيد 

         

        داستان تكراري زندگي انسان ها را 

         

        حال كه غروب مي كني ديگر من نيستم 

         

        طلوع ديگري در راه است 

         

        وداستاني تكراري 

         

        اما ابرها ديگر طاقت ندارند .

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4