سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        حال كه غروب مي كني من ديگر نيستم .

        شعری از

        بهزاد ساوانا

        از دفتر بي وفا نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۲ ۱۲:۴۵ شماره ثبت ۲۲۰۷۱
          بازدید : ۵۰۵   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        آنگاه كه ميان طلوع وغروب خورشيد آفتاب ظهر گاهي به زمينيان مي نگرد 

         

        مرا زار وپريشان خسته وژوليده نشسته بر گوري بي نام ونشان مي يابد 

         

        در اين هنگام ابري سراسر پهناي آتشينش را مي پوشاند 

         

        چون كه طاقت ندارد 

         

        باز داستان عشقي را ببيند تكراري وملال آور 

         

        مرگ را سرزنش نبايد كرد 

         

        چون در همه هنگام زندگي را مي آزمايد 

         

        وقتي آمد تنها بودم وقتي رفت تنها شدم 

         

        چيست آن راز ابدي كه با خويش به گور برد 

         

        آن هنگام كه گفت دوستت دارم 

         

        در چشمانش هزاران كهكشان جاري بود 

         

        اشكش همچون اقيانوسي بي رنگ  شراره هاي آتش بود 

         

        روحم را آنچنان مسخر خود كرد 

         

        كه خاك گورش برايم زندگي شد 

         

        من هميشه مي گويم كه او از جنس اين دنيا نبود 

         

        آمده بود برود 

         

        ولي وقت رفتن نيم نگاهي به من انداخت 

         

        من پيرمردي خسته وپريشان شدم 

         

        كه در آرزوي آن نيم نگاه همچنان با ابرها مي گريم 

         

        بنگر خورشيد 

         

        داستان تكراري زندگي انسان ها را 

         

        حال كه غروب مي كني ديگر من نيستم 

         

        طلوع ديگري در راه است 

         

        وداستاني تكراري 

         

        اما ابرها ديگر طاقت ندارند .

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0