يکشنبه ۲۷ آبان
اولین شعری که سرودم.. شعری از علی نیاکوئی لنگرودی
از دفتر دفتر اول نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲ ۲۳:۳۱ شماره ثبت ۲۲۰۵۷
بازدید : ۵۹۵ | نظرات : ۵۵
|
دفاتر شعر علی نیاکوئی لنگرودی
آخرین اشعار ناب علی نیاکوئی لنگرودی
|
ساقیا دیشب ز یادت شام من آخر نشد
ای دریغ از باده کان هم بی تو در ساغر نشد
توبه بشکستم ز می شور و شرر برپا کنم
ماه و پروین رفت و تو ماندی و آخر شر نشد
ناله ها بر سر کشیدم واندرین ظلمت سرا
سوز دل بین، هیچ کس از حال من بدتر نشد
گفتم از تو با که گویم حال من بهتر شود
سوز دل با جام گفتم حال من بهتر نشد
جام می آتش چنان زد بر دل سوداییم
عقل و هوشم برد از سر، یاد تو از سر نشد
حسرت اشکی که بر داغ جگر ریزم چه سود
آب دیده کیمیا و بغض من گوهر نشد
بغض قهرآلوده ام راه گلویم می گرفت
اندرونم سیل اشک اما نگاهم تر نشد
ای نگاهت مایه آرامش و طوفان من
در نبودت مردنم را هیچ کس باور نشد...
این اولین شعریست که گفتم....
علی نیاکوئی لنگرودی
می دونم ایراد زیاد داره، درست کردنشم برام الان خیلی راحته اما راستش حیفم میاد دوست دارم همینجوری باقی بمونه...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.