به نام خداوند عشق
سلام بر شما عزیزی که قدم در بیشه کوچک اشعار بنده نهاده اید
بعد از مدتها دل از نیمایی کندم و به شوق شاعران شعر ناب دوباره غزل نوشتم
امیدوارم نقد کنید تا نقاط ضعفمو بشناسم ، بیشتر بیاموزم وبهتر شوم
سپاس
***************************************
چشمِ تو
هر نگاهت را گلی دیدم بهاران را نوید
رنگ چشمت را شبی دیدم فروزان از امید
قطعه هایی می سرودند دیدگانت ناگهان
شعرِ چشمانت شمیمی سرخ در قلبم دمید
در خیالم ساختم خورشید گرمی از تو را
کز طلوعش قلب دریایم خروشان می تپید
من چه میخواندم ز چشمانت غزلهایی حزین
گرچه میدانم نخواندی هیچ و چشمم نم کشید
قاصدکهایی فراخواندم تو را پیدا کنند
بازگشتند ،چشمهاشان چون تویی آنجا ندید
آسمان در دست چشمانم نگارَش خیس شد
بس که قلبت از دگر سوها ترنم می شنید
من چه میگویم سپیداران ِدل آتش گرفت
تا شنیدم عطر تو اینجا و آنجا می پر ید
عشق را گفتی حماقت ، هیچ دانستی مگر
پای چشمانی چُنین ،این جان حماقت می خرید
من گذشتم از تو ای پروانه کُش اما غمت
دورِ قلبم پیله هایی جنس ِ تنهایی تنید