تقدیم به خواهر خوبم و دوست عزیزم : مینا فیروز
چشم هایِ پاکِ تو زیباتر از زیبا
و منم خیره به چشم های نازِ تو
چشم تا چشم نگاهی زیباست
زیباییِ بینِ دو چشمت غوغاست
چشم هایِ پاکِ تو زیباتر از زیبا
و منم خیره به چشم های نازِ تو
چشم تا چشم نگاهی زیباست
زیباییِ بینِ دو چشمت غوغاست
از مهر تو باید که مکرر گویم
وصف مهر تو نگنجد در یک شعر
بهر تو باید که دیوان ها بسرایم
از چشم تو تا مهر تو فاصله ای نیست
از دل من تا دل تو فاصله گر بود شکستم
دل من با دل تو اکنون یکی ست
تو ز من
من ز تو
تو و من ، هر دو یکی ست
دلم اگر شور و امیدی دارد
از سبب بودن توست
چشمِ من اگر روشن است
وز نگهِ نافذِ توست
در وصف تو غزل ها و مثنوی ها باید گفت
تو از قلم بالاتری
در وصف تو با طلا نه!!!
با خون باید که نوشت
از بهر تو جان کم است
برای داشتنت دل و جان باید داد
ای که از مهر تو من سرشارم
ای که از بودنت خیلی خوشحالم
بمان و بمان تا ابد دهر
نکند خسته شوی ز برادر
بمان تا رنگ و بویِ تو بگیرد نفسِ من
نکند تنها گذاری ام در بیابان
تو بمان تا بیابانم گلستان بشود
از تو و بودنت شعری نوشتم
ولی آخر کس نفهمید
من چقدر به احساس تو دل بستم
به تک تک بیت های تو دل خوش کردم
تو بنویس و قلمت همیشه سرفراز باد
تو بنویس تا بخوانم حرف های دلت
حرف که نه
دردهای دلت
دردهایی که تسکین میدهم با خون دلم
خونی که در بودنت ارزش دارد و بس
بعد شعر " درد دل یک شاعر ... " ، دوتا از شاعران ناب حقیقتا حرفای منو فهمیدن و با لطف و محبت و راهنمایی خودشون بهم کمک کردن تا بهتر و قشنگ تر به زندگی نگاه کنم و آرامش و شادی رو بیشتر از قبل داشته باشم
لطف و مهربونی این دو عزیز برام واقعا عجیب بود ولی باورم شد که هنوز هستن انسان هایی که رنگ و بوی خدا رو میدن و بدون چشم داشت نیکی میکنن...
با تمام وجود مدیون شونم و برای خوشبختی شون ذره و لحظه ای دریغ نمیکنم
آبجی شکوفه و آبجی مینای عزیزم دوست تون دارم
این شعر رو هم تقدیم میکنم به مینای عزیزم