دردست طوفان می رسانی موج دریارا
معشوق مجنون می کنی لیلی صحرارا
دنیا نباید با سر زلفت به هم می خورد
وقتی که از رو می بری ماه وپری ها
با دست نوشینت عسل هم می زنی دائم
شیرینتر از هر قند می سازی مربا را
ای نازنین من گیجم از افسانه های تو
زودی برای بنده حل کن این معمارا
وقتی که یوسف را به زندان می بری باید
در چاه قهر خویش می بردی زلیخارا
جایی که پارتی زلیخا می شوی باید
یوسف به بیرون می کشید از فرش خود پارا