چهارشنبه ۱۶ آبان
یه حسرت شعری از شکیب
از دفتر شوق دیدار نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲ ۱۹:۰۷ شماره ثبت ۲۰۲۹۴
بازدید : ۹۱۱ | نظرات : ۴۸
|
|
دارم از غُصّـه میمیــرم
یه بغضی تو گلـوم مونده
یه آتیشی به دل دارم
منو بدجوری سوزونده
* * * * *
یه حسرت میکُشه من رو
نمیـذاره کـه آروم شم :
مـن از یاری ِ تو مـولا
چرا باید که محـروم شم
* * * * *
چرا اون روز نبـودم من
تا جوونم رو بدم آقا
نذارم بیـن نامـردا
بمونی تو تک و تنها
* * * * *
ولی اینها همش حرفه
میشه با تو حسین جون بود
میشه یاری رسوند حق رو
تا باطـل زود بشه نابـود
* * * * *
می شه با ظـالمـا جنگید
بسـاط ظلـم رو سوزوند
توی ِ غـوغـای نامـردی
کنـار تو جوونمـرد مـوند
* * * * *
میشه راهت رو رفت آقا
مثه تو نینـــوایی شد
اگه هـر روز عـاشوراست
میشه باز کـربلایی شد
اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ
وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.