یک وجب فریاد

خلیج فارس را می مانی

آن سرد وگرم آب،وهزاران دُر ومروارید

نسیم لذت بخش،هر آهنگ  را می خوانی

گِرم با تو،به ساحل،شوق

یا غروب حادث مخلوق را می دانی

ریان دو چشمت نیز

هزاران عاطف وعاصف

به شب گیرسیاه ومنظر پاکت

خدای عیسوی،آن مریم قدیسه را

زغفت سوی شرق می رانی

تو آن جادوگر زیبا،به زیرپلک می داری

تو یک ساعت به پیش خویش

هزاران قرن سودا را

به سان یک وجب فریاد،

وشاید زود هم آنی

تو چون فرهاد وشیرینی

وچون لیلی به دور از طایف مجنون آن عامر

شبی صدبار،وروزی بی شمار از حد

خدای خویش را می خوانی