القلب الحزین / قلبِ اندوهگین (فارسی و عربی)
جعل الناصیة بین الرکبتین
یشاهد روعة من الزمان
حدث و حادث
لا یفز من شخیر و لا هذیر
والدموع تسیل
من الم الرحیل
وشعر راسه یرقص مع النسیم
کجذع نخل انحنی
هبط فی الَمه
امام روج البحر
ما غرد فی الاشجار
ولا جلس مع الاحبار
فی خزنةِ دروس
علی جرف قلبه تدوس
اشتکی ولا مندعی
لا ناصر و لا معین
والحسرة تسعر فی جوفه
علی ابیه فارق الحیاة
و بقی فی مرمی الذکریات
وحیداً فریدا
ینوح و یبکی
و دموع عینه تسقی
ورود الناظرین
و جهر الحاقدین
وریحانةتلتهب بنیران الدمار
تجرّه الی شاطی الامان
التی صنعته مستقبلاً
الهضیمة الهضیمه
والحسرة المستدیمه
هل یبقی مع الهلال المنیر
او ینطوی مع صوت الهذیر
یا ریت روحة لا صارت و لا تصیر
الویل منک یا زمان
مثل السکان تدیر و تستدیر
معنی:
سر افکنده بین دو زانو هایش
قصه ای را تماشا می کند
حادثه وحشتناک
رخ داده بر تاریکی
نه از خر خر ها بیدار شد و نه از فریاد
غرق در غصه ی زندگیش
اشک هایش می ریزند
از درد و جدایی
موهایش می رقصند با نسیم باد
مثل برگهای درخت نخل
با تنِ منحنی
فرو ریخته در دردش
کنار موج دریایی خروشان
شادی نکرد در فضای شاد درختان
و هم نشینی نکرد با حواریون
عبرتی در گنجش هست
پا می زند بر ژرفِ قلبش
شکایت کرد و قاضی نشنید
نه یاوری و نه همسفر
حسرت در درونش جوشان
بر پدری که بست بارِ رحیل
قلبش هدف خاطرات شده
تنها و بیکس
می نالد با گریه
اشکِ چشمانش ساقی گلبرگ های تماشا گران شد
و غفلت طمع کاران
گل ریحانه اش می سوزد با آتش قهر
به ساحل امن می کشاند او را
در کلبه ای که تخیّل کرده
چه بسیار تلخ است این بی پناهی
با سوزش های مدام
آیا میشود به ماه شبیخون بزند
یا با صدای روزگار منحنی شود
ای کاش به دنیا نیامده روح سر گردانش را
وای بر تو ای زمان
مثل فرمان می چرخی
و اسیر کسی هستی که
رحمت در شعار زندگیش نیست
جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/10/1391