کاش یک بار...
فقط یک بار می آمدی!
وقتی هیچکس در خیابانها نبود
وقتی همسایه های فضول خواب بودند
وقتی تلویزیونها خاموش بودو بچه ها...
به هر خلوتی سرک نمیکشیدند!
وقتی جیر جیرکها غرق آواز بودند و خدا هم...
مشغول حساب و کتاب دنیا بود!
همان لحظه که دلتنگ تو ام!
کاش می آمدی...!
از در...دیوار...پنجره..
از هر کجا...
آرام در خلوتم قدم میزدی
من حتی...
پنجره را میبستم
تا صدای قدمهایت به حیاط همسایه نفوذ نکند!
تو مرا به آغوش میکشیدی
و من آرام...
یک دل سیر...
میگریستم!
و تو مرا میفهمیدی
درک میکردی
نوازشم میکردی
آنقدر که بخوابم!
بعد هر کجا دلت میخواست...میرفتی!
قبل از اینکه خیابانها شلوغ شود!
قبل از اینکه همسایه های فضول بیدار شوند!
تلویزیونها روشن شود و بچه ها...
به هر خلوتی سرک بکشند!
قبل از اینکه حتی خدا ...
گناه یواشکی تو را ببیند!
قبل از اینکه حتی خودم باور کنم...
اینجا بودی!
زیبا ترین خواب مرا...
کاش فقط یک بار...رقم میزدی!