جمعه ۲ آذر
آيه ي توحيد شعری از احمد البرز
از دفتر دلتنگی های من نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۲ ۰۸:۳۸ شماره ثبت ۱۷۹۸۲
بازدید : ۸۶۸ | نظرات : ۳۹
|
آخرین اشعار ناب احمد البرز
|
يك شاخه كه سبز بود ، بدست تبر افتاد
تا قاصدك از راه نيامد ، خبر افتاد
گفتند خدا منتظر معجزه ي ماست
ازماست كه از شاخه ي اميد بر افتاد
ما يك غزل از جانب عشاق نخوانديم
تا كاره دل از تيشه به كوه و كمر افتاد
در شهر يكي داد بر آريد كه مردم......
انديشه ز سر كم شدو زيره كمر افتاد
اين چيست كه از دغدغه ي دفتر ايام؟
بر چشم من ساده و صاحب نظر افتاد
هر جا نتوان گفت چه شد آيه ي توحيد
صد واژه سخن گفت كه زيرو زبر افتاد
تا عشق بود مقصد ومقصود غزل ها
از ظلمت شب رنگ افق تا سحر افتاد
كي رنگ ببازد همه نيرنگ به هر سو ؟
تا پاي دل ما قدمي سوي زر افتاد
تكبير نگوييد پس از اينهمه دشنام
هم جان غزل جان خودم در خطر افتاد
البرز بيا بايد از اين دشت گذر كرد
وقتي گل و بلبل چنين بي ثمر افتاد
احمد البرز
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.