چهارشنبه ۵ دی
شراب شعری از اسمر شجاعان
از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲ ۰۰:۳۷ شماره ثبت ۱۶۵۲۳
بازدید : ۹۳۷ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب اسمر شجاعان
|
شراب
دیشب تا سحرمن در دل میخانه بودم/میان دلبران صاحبدل و دیوانه بودم
دریغاباهمه پیمانه ها بی گانه بودم/که گویی سالهامن در کدامین خانه بودم
چه روز و شب که بودش خفتن من/عیانش کن دل سوخته از تن
که این رسم وفای آشنا نیست/اگر در میکده حاجت روا نیست
به هر عهدی که با دلدار بستم/سبوی باده را از جان شکستم
که تا چند جرعه ای را سر کشیدم/ز احوال دلم مستی ندیدم
زدم پیمانه ای دیگر به مستی/که گویی جام را باده الستی
زقبله آمدم سوی خرابات/برای دلبری سوی مناجات
به خمره جا کنم من در پیاله/که امشب مستیم از آه و ناله
بگو ای پیر کجای این حرام است/به کوته بینی و کز فکر خام است
شرابی کز نی یارب بجوشد/لباس زهد بر تقوا بپوشد
به نا اهلان و چرکین خرقه پوشان/نیاید این شراب مست جوشان
چه سری در نهان این شراب است/گذر کردن از آن چون جوی آب است
به مطرب گفتمش سازی بسازد/که اهل دل به آوایش بنازد
که چون رقص شراب در جام باشد/حساب دیگری در کام باشد
در آن مجلس که رندانش شفایند/به بوی مست می بد مبتلایند
اگر ساقی بدانی مزه ی می/بنالی از ته دل همچو یک نی
که نوشش را عسل خوشتر از این کی/گوارا بودش از صد سال و صد دی
برو دیگر نشو ساقی تو ای دل/اگر در تو کمی بودش بر این میل
مثنوی/اسمر شجاعان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.