پنجشنبه ۱۸ بهمن
بن بست تنهائی شعری از بینام
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ ۱۸:۵۲ شماره ثبت ۱۶۲۹
بازدید : ۷۰۹ | نظرات : ۱۱
|
|
بزن بیرون از این مسلخ / تو را اباد می خواهم
رها شو از دل دوزخ / تو را ازاد می خواهم
تو را هر شب میان اه و شیشه / می کشم حسرت
در این بن بست تنهائی تو را دل / شاد می خواهم
از این ظلمی که بر من شد / چه سودی می بری بی دل ؟
تو را بی عشق می خواهم / کمی ارام شو ای دل
چه سودای غریبی شد / نگاه سر خوش لیلا
چه ساده دل فریبی کرد / نگاهش سرد و بی پروا
منم بی دل شدم با او / مثال زورق و پارو
شدم گرداب این دریا / به موجی تشنه ام بی او...
منو از من رهایم کن / دوباره اشنا یم کن
از این دل واپسی هم / گله دارم صدایم کن
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.