يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر صادق آل موسوی،بیژن
آخرین اشعار ناب صادق آل موسوی،بیژن
|
من حتماٌ اشتباه می کنم
شب تا صبح خوابیدم دمر
تا شعرهایم را با خط خوابم بنویسم
رویا را به صبح سپردم که سحر .. شب بو .. گل کند
مگر قناری همسایه غاز بود
که ادای جوجه اردک زشت را در آورد
برای بیدار باش پادگان خوابم
هنوز .. موسی کو تقی .. جای خروس می خواند
نیمروی که خودش املت شود
حتما مرغش پریُد بوده
یا با نگاه پاسبان محله سقط شده
پس صبحانه چی
مادر که برای رختشویی به نیاوران رفته
پدر هم از چُرت عملش بیدار نشده
من گوسفند هم برای چرا باید بروم .. سر چهارراه
پس شعرهایم را برای چه کسی بخوانم
برادرم در سرقت دیشب
انگشتر طلایش را در ماشین مسروقه جا گذاشته
خواهرم حوصله مرا ندارد
به صورتم تف می کند
شکمم قر می زند
آی .. آقایی که سهم شام مرا به سگت دادی
امروز آشغال گوشتی را از پنجه گربه ای دزدیدم
تا با مدفوع اش زیر خاک پنهان نکند
قدر نان خشک را ... یارانه می داند
اگر عمویم کارتش را نسوزانده باشد
پس این شکم گرسنه چگونه شعر بگوید
... حتما روزه داری ... قبول باشد ...
دو ... دور ختم ذکر را با مگسک این شیخک نشانه بگیر
حاجت روا می شود
مطمئن باش ... برو بازار
تجار بازار این روزها چک برگشتی خیرات می کنند
کسی بیاید و بگوید
این شعرها ... فالیست؟.. یا .. کیلویی؟
چرا پیمانه پُر میکنی
فقط می خواستم بدانم این شعر چیست
نمی خواهم ... نه ... من شعر نمی خواهم
ای وای نگاه کن ... باز گربه
آشغال گوشت را با مدفوع اش زیر خاک پنهان کرد
.... با حوصله بخوانید ....
هرچند این حرفها هم تکراریست
حتما اشتباه می کنم
.
.
.
خوست = کوفته شده ، پایمال شده
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.