آخرین اشعار ناب محمد علی شیردل
|
تازه دل با گرمی عشق تو عـــــادت کرده بود
رفتی و بر آشیان ِ من , شــــــــرر انداختی
از کنار الــــــتماسم , بی تفاوت رد شـــــدی
در شـــــگفتم از چه رو , فرهاد را نشناختی
زخم های کاری ام را دیدی اما ای دریـــــــغ
رفتی و حتی نگفتی این تن ِ مجـروح کیست؟
هق هقم آرامش از ,شبهای بسیاری گــرفت
خفتی وحتی نپرسیدی که صاحب ناله کیست؟
در تحیر مانده ام ,لیــــــــلا بگو آخر , چرا ؟
از دل پردرد ِ فـــــــــــرهادِ پریشان می روی
آخر از قلب زلیخایم چه بد دیدی مـــــگر
کاین چنینم کرده ای , در کلبه غـــم منزوی
آی مه بانو ی من , آهسته کن شال وکلاه
صبر کن تا مهر عناب لبت , بر لــــــــب زنم
هستی ام را نذر چشمان تو کــــردم , مهلتی
زیر پایت جان دهم , حقت نماند گــردنم
مرغ اقبالم رمید از روی بام شــــــــــانه و
کم کمک سر می کشم , پیمانه های آخـرم
گیرم ای کافربه آتش می کشی این جسم را
دست طوفان می دهی آخر چرا, خاکسترم ؟
تا گل لـــــــــبخند را بر چهره مهمان می کنی
می ربایی خستگی از سینه ی فــرهادی ام
گرچه می دانم که آغوشِ تو سهمم نیست,باز
دست بردار از رخ لیلا مجنون کُش , نی ام
|