جمعه ۱۱ آبان
|
دفاتر شعر خالد بایزیدی(دلیر)
آخرین اشعار ناب خالد بایزیدی(دلیر)
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
واژه هایم
برده نیستند
که دربازاربردگان خریدوفروش شوند
دست برسینه نهند
وزبرای«آقا»و«ارباب»بله قربان بگویند
تلخی وآزارفراوانی چشیده اند
فرزندکاوه ی آهنگرند
ودشمن خونخوار
بارزند
وعقاب بلندپروازند
واژه هایم
ازخودراضی نیستند
خاک زیرپای بیچارگانند
وشب چره ی جمع یتیمانند
درعشق ومحبت
افسانه رامانند
واژه هایم
چوپان دروغگونیستند
که بافریاد:
گرگ آمد...
گرگ آمد...
مردم رابه تمسخربگیرند
وگرگ هارا
برگله بشورانند
واژه هایم باورمردم هستند
وشادی بخش دلهای جامعه
واژه هایم
اسیرنیستند
هرچنددرزندان
دربندشده اند
اماهیچگاه
واژه ی سخنان خودفروشان نخواهندگشت
تاواژه هارابرده ی خودکنند
واژه هایم درزندان
کبوترصلح وآشتی رامی پرورند
وآن رادرآسمان عشق ومحبت ودوستی
میهن خودبه پروازدرمی آورند
هیچگاه اجازه نداده ام
واژه هایم
درگورستان مردگان
مدفون شوند
واژه هایم
جاودانه اند
واژه هایم را
حتی اگرجانشان رابستانید
وزبانشان راقطع کنید
بازفریادحق طلبانه سرمی دهند
حتی اگرآنان راسوزانده
وخاکسترشان کنند
وآنان رادربرابرتندبادبیفکنند
درسرزمین مستمندان
مبدل به ابرمی شوند
وبرسرستمگران
همچون تندرمی غرند
هرواژه ی من
مبدل به گلوله ی تفنگ آزادیخواهی خواهدشد
هرواژه ام
واژه ی همرزم اش را
اززندان نجات خواهدداد
واژه هایم
ترسونیستند
هماننددرخت استوارند
حتی اگرآنان رابه رگبارمسلسل ببندند
استواروپابرجاخواهندماند
واژه هایم
هیچگاه سکوت راخوش نمی دارند
وخودبه فکرچاره ودرمان دردهاهستند
واژه هایم
درزندان آبدیده شده اند
درسایه ی آتش وخون
وباشیرزن بابابزرگ شده اند
به جای شیر
زهرنوشیده اند
ومن همان واژه های فرهنگ شعرم هستم
که مادرم
زن بابا بود
زن بابایی که مادرخودراکشته بود
من همان واژه ای هستم
که ازبرابربه انتقام
واحقاق حقوم واژه های زندانی وشهیدم
به پاخواسته ام ...
واژه هایم
خودفروش نیستند
خدمتگذارتهی دستانند
انتقام گرشهیدانند
بامبارزان فلسطین .عراق.افغانستان.لبنان
وسیاهان آفریقا هم آوایند
واژه هایم
شهربه شهر
روستابه روستا
وسراسرکشوررادرنوردیده اند
وسرودپیروزی راازبرای تهی دستان
وزندانیان وشهیدان همیشه جاویدان سرداده اند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.