دوشنبه ۳ دی
قفس بگشا که بی تابم شعری از سعید مطوری (مهرگان)
از دفتر تنهایی نوع شعر
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۹ ۱۵:۳۸ شماره ثبت ۱۴۲۱
بازدید : ۹۱۴ | نظرات : ۱۲
|
دفاتر شعر سعید مطوری (مهرگان)
آخرین اشعار ناب سعید مطوری (مهرگان)
|
به روزی خلوتی در
غم
که هوشیاری ز اوهر
دم
ببردم عقل با
احساس به مهمانی این دنیا
جوانه میزدم گفتار
به عقلم می کند کردار
بنا شد شور احساسم
نمایی تا ابد زیبا
درونش تلخ و شیرین
است
سراسر قصه ام این
است
که نوری بر زمین آید
و رحمت می شود پیدا
گهی با عشق پرسیدم
گهی با عقل خود
دیدم
که قانونش بلا
دارد درونش فاسد و رسوا
ز لیلی می شود
مجنون
به گریه می شود دل
خون
که مجنون را غم ها
شدبه عشقبازی این لیلا
طوافی در بدن قلب
شد
به احساسی همه لب
شد
بزد بوسه به آن
یادش که بوده در قفس حالا
قفس بگشا که بی تابم
به یادش در سخن نابم
نمانم من دگر خاموش به فریادم شوی دانا
اگر فریادِ فریادم
اگر از ظلم شب دادم
خدایا سروی برمن بکن این ظالمان
رسوا
سعید مطوری/مهرگان
از دفتر تنهایی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.