گودبای پارتی
طبق معمول ،
مجلسِ عزا ختم شد ، با صلوات
یکی من را گفت :
یقین ، تا چند وقت دیگر،
خواهیم خورد ما هم ز حلوات
با این اعمال بینابین ،
دور از ذهن نیست ،
باشی تا چند وقت دیگر،
تو هم شهروندِ عرفات
گاهی آرام بودی اما ،
خیلی دیدیم ترا درمیانِ بَلوات
خجالت نکشیدی زان حرکات ؟
گرچه گاهی ،
ترا دیده ایم با آن حالتِ پروات
آیا آمار داری از وقت کُشی هایت ،
با آنهمه تلفات ؟
سطحی نگر بودی خیلی وقتها
کو پس ژرفات ؟
لیلی خیلی وقتها با تو حرفها داشت ،
میخواست با شکستن ظرف متنبه کُنَدت
اما توی ریزِ آسمون جُل ،
کو و پس کجاست ظرفات ؟
اصلاً ذره ای تو ظرفیت داری ؟
چقدر افعالت ، دورست ز حرفات
اینها را گفت و گذر کرد
شب که خوابیدم عجب خوابی را دیدم
قبرستانی دیدم مملو از قهقهه و هِرهِر
موزیک مرگ پخش میشد
نور بود درحد سوسو، اما انبوه
گورستان پُرشده بود از سایه روشن
فکرمیکنم گودبای پارتی ام بود
همه قبرها خالی از تَن
عجب حس وحالی دارد ،
رقصِ " بریک دَنس " با اموات !
بریک دَنس : break dance
بهمن بیدقی 1404/1/28
درود بر شما