جمعی به میان کوه دربند شدند
آواز بلند کردهِ که دردمند شدند
بالای قلل نشسته بود شهبازی
اینان به چه کرده ای همبند شدند؟
ولعِ کدام سیم و زر را کردند
اینگونه چنین اسیر لبخند شدند
اندیشه و عقل خود کجا گم کردند
بیهوده به زاری و سوگند شدند
در پاسخ آن شکارچی آمد مرغی
از دامی که انداخته اند دستبند شدند
این قافله را رحمی نباشد بر ما
با ریختن خون ما هنرمند شدند
غافل که خدای ما همین نزدیکیست
دلداده به آن همیشه خرسند شدند
امروز اگر زخم می زنی آگه باش
بسیار شَهان دوباره مستمند شدند
این دارمکافات ستم کاران است
چشم بسته به روی آن فرهمند شدند
تا عمر گران در جریانست ببین
از کرده ی تو چه قومی سودمند شدند
جمعی به میان کوه دربند شدند
آواز بلند کردهِ که دردمند شدند
بالای قلل نشسته بود شهبازی
اینان به چه کرده ای همبند شدند؟
ولعِ کدام سیم و زر را کردند
اینگونه چنین اسیر لبخند شدند
اندیشه و عقل خود کجا گم کردند
بیهوده به زاری و سوگند شدند
در پاسخ آن شکارچی آمد مرغی
از دامی که انداخته اند دستبند شدند
این قافله را رحمی نباشد بر ما
با ریختن خون ما هنرمند شدند
غافل که خدای ما همین نزدیکیست
دلداده به آن همیشه خرسند شدند
امروز اگر زخم می زنی آگه باش
بسیار شَهان دوباره مستمند شدند
این دارمکافات ستم کاران است
چشم بسته به روی آن فرهمند شدند
تا عمر گران در جریانست ببین
از کرده ی تو چه قومی سودمند شدند
استادوادیب.گرامی
بسیار عالی خواندم
هزاران درود برشما