پنجشنبه ۱۶ اسفند
|
دفاتر شعر فاطمه معینی فرد (معین)
آخرین اشعار ناب فاطمه معینی فرد (معین)
|
چشم تو معجزه ی درد هزاران مشتری
من همان مریخِ کوچک قصه ی دربهدری
تو بیا تا که شبی راهی دریا بشویم
لب به لب خنده کنیم فارغ و تنها بشویم
در دلت راضی من باش نگو مجبورم
نگو از دل میروم تا که ز دیدت دورم
تا که زلفان تو آویخته شد بر بدنم
از همان تاری که بستی به تو درگیر منم
طعم لب های تو شیرین ترین شهد عسل
من همان شاعر عاجز شده از شرح غزل
طعم لب های تو کم یاب ترین طعم شراب
خانه ات آباد! من آخِر شدم خانه خراب
خنده هایت شده آغاز هزاران دردسر
مرد کردی از غمت قلبِ منِ پیر پسر
چاله های گونه ات همچو سطوح قرص ماه
در غمت سوزاندیم مثل اسیری بی گناه
دست های نازکت گرمای روح سرد من
ای که دردت بر تنِ زخمِ پر از این درد من!
قلب من بر سر چشم تو گلاویزم شد
در دلم وسوسه نه، عشق تو لبریزم شد
#معین
۱۰ اسفند ۱۴۰۳
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعرزیبایی خواندم
همیشه برقرارباشید
درود برشما شاعر گرامی