يکشنبه ۱۴ بهمن
|
آخرین اشعار ناب مهلا جوادی
|
در اتاقی به نام افکارم
خنده را بیقرار می بینم
پا به ماه دو استکان دردم
عشق را یک ویار می بینم
سوزن پینه های تنهایی
تا رسیدم ،به درد دوخت مرا
قلب دیوانه ام که عاشق شد
در تمنای او فروخت مرا
چشمهایم به انزوا رفتند
چشمهایم خیال می دیدند
حوریان در بهشت. با حوا
سیب ممنوعه ی مرا چیدند
قلب ، گاهی برای دلگرمی
درد ،حتی گناه می خواهد
من زنم،عاشقم ،بقرآن که
عشق هم اشتباه می خواهد
ترکه هایی که زخمی ام کردند
گفته بودند دردٍ مجنون است
پای مجنون کسی نمی فهمید
لیلی قصه ها چه دلخون است
چشم من غرق موج و طغیان است
یاد او کرده ، باز می گرید
من چه کردم که ظهر هر جمعه
مادرم در نماز می گرید
من که مصلوب زندگی بودم
عشق ،آه، ذره ذره آبم کرد
کوه بودم که ناگهان یک شب
(غم عشق)آمد و خرابم کرد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود برشما بانوی عزیزم
بسیارزیباست
آفرین