درود و عرص ادب
خوش آمدید
همانطور که میدانید شعر کلام عادی نیست به قول استاد عزیزم سفر به ناممکنهاست
حتماََ شنیده اید یا شاید خودتان هم بکار برده باشید این جمله رو
با چشماش آدمو میخوره
آیا چشم واقعاََ می تواند آدمی را بخورد؟
ضمن اینکه آشپزخونه ی عادی نیست و متعلق به غم است
ابزارهای غم .آنچه که در فیلم های تخیّلی اتفاق میفتد فرا واقعی هستند برای مثال دختر لاستیکی در برنامه های ابرقهرمانان و شگفت انگیزان
آیا انسانی آنقدر انعطاف دارد ؟در واقعیت خیر
اما نویسنده خودش را محدود نکرده و تا رویا و فرا رویا قلم دوانده
شاعر هم در شعرش محدودیتی ندارد ،شعر هم کلامی مخیل است
درمورد چاقو ،برای خرد کردن خوراکی ها از آن استفاده می شود اگر دقت کنید همه چیز را می جود،دور از تصور نیست
من می توانستم به جای چاقوی بهانه خیز از دندان بهانه خیز یا به جای بشقاب عبوس از چشمان عبوس استفاده کنم که معنا آسانتر به مخاطب برسد اما چرا باید صرفاََ به فکر مخاطب باشم و ذهن و برداشت او؟
مگر این قلم از آن من نیست؟
چه اشکال دارد قلم، مخاطب را به چالش بکشد
برای تناسب و ادراک شما هم عرض کنم اگر شاعران پیشین هم خودشون رو محدود به درک مخاطب می کردند الان همین تصاویری که در بسیاری از اشعار میبینم و دستمالی شده محسوب می شود ابداعات شاعران پیشین بوده و چه بسا آن روزها برای مخاطبان جلوهی نامأنوسی داشته و مانند شما خرده می گرفتند
البته فقط برای دفاع از شعرم وارد این بحث نشدم بلکه برای انبساط اندیشه و تبادل نظر بوده و برای مصاحبتی شیرین که بیشتر بیاموزم از محضر شما و سایر دوستان و بزرگواران
در آخر عرض کنم که نظراتم بر پایه ی اعتقادات و دانش محدود من است و چه بسا اشتباه باشد
سپاس از اینکه با خلوص و صمیمانه نظرتان را ثبت کردید🌹
درود بانو کاسیانی نازنین
آوای دلتان شاد مهربان