يکشنبه ۲۳ دی
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
کاش
میشد
لحظه ای
کوتاه حتی
می کشیدم
در بغل
آن کودکی ها
خنده های شوق و
رقص شاپرک ها
دور گلهای بهاری
قصه ها و کرسیِ
مادربزرگ و قلبِ
خانه مادرم ...
وقتی که
موهای فرم را
شانه میزد
با سرانگشتان
گرم و مهربانش
لای هر پیچ و گره
را پونه ای می بست
با صد شوقِ جاری
در نگاه پرامیدش
آه ! مادر
گونه هایم با
نوازش های دستت
خواب شیرین را
به چشمم هدیه میداد
ای دریغ از
روزهای رفته
بر باد و هزاران
آرزوی مانده در دل
من هنوزم
کودکی ها را
چنان معجونِ کمیابی
برای روزهای
سخت و سردی
که خیال رفتن از
آغوش تنهایی و
شبها را ندارد ...
گوشه ای از
ذهن خود دارم ،
که درمانی شود
بر بغضِ بی تاب گلویم
وقتی از دلتنگی و
تلخیِ این دنیای
نامرد و هزاران رنگ
جانم بر لبم آمد
مرا اندازه ی یک جرعه
آرامش بغل گیرد ...
چقدر آرامشت
خوب است
دنیای قشنگِ
کودکی هایم
ولو در خاطر و حتی خیالی
دور از لمسِ دو دستانم
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیباااست..