تو ای سیب ، سیب سرخ حوا
نشستی بر درختُ می زنی چشمک، جانا
منُ یارمدوعشقیم ،در بهشتیم
یه سیب هم از درخت خود نچیدیم
یکیشیطان نشسته در وجودم
کمین کرده که من تو رو بچینم
بچینم من تو رو گاز ت بگیرم
همون لحظه به دیدار یارم بشتابم
بشتابم سویِ یار نازنینم
او را هم چون خودم بیچاره سازم
اومدی ای سیب سرخ ، بازم سراغم
که اشتباه کنم، شرمنده شم پیش خدایم
تو سیب با شیطان شاید رفیقی
که اینجا اومدیُ در کمینی
نمی دانیم کجا باید بمانیم
زشر تو ُشیطان درامان باقی بمانیم
یکی گفت، خیالی نیست، بیا سیبی بچینیم
به او گفتم، رها کن ای رفیق، شانسی نداریم
دیدی بازاومدیم سیبی بچینیم!
رفتیم یک جای بدتر، برنگشتیم!
برو ای سیب، سیب سرخ حوا، بهتره اینجا نمونی
برگرد به بهشت، حیفه با شیطان،تو رفیق بمونی
خدایا ازخوردن چیزی مارا، منع مگردان
ما دایم در اشتباهیم، تو حال ما رو خوب بگردان
قول می دیم توی بهشت باز سیب نچینیم
اشتباه نکنیم ، باز جای بدتر نیفتیم!