زمستان است و یار امشب شده مهمان خانه
زند در لا به لای ، موی این آشفته شانه
چه قندی میشود در کام من حل با هوایش
به گوشم می نوازد زندگی را با صدایش
خیابان زمستان شد سفید از روی ماهش
حلالش می کنم جان را ، حلالم شد پناهش
نمی گیرد کسی در این دل آشفته جایش
قدم های دلم همراه او شد پا به پایش
قناری در قفس بی تاب و آهو بچه بیخواب
میان کوچه ی دل پر شده ، آلاله ی ناب
صدای خنده و شادی ، گرفته خانه ام را
سپردهه دست تقویم این شب و افسانه ام را
به شوق روی تو پروانه بی تابِ گل آمد
نسیم و موجِ دریا خوش کنار ساحل آمد
سر پرچین کشیده صف پرستـوها غزلخوان
شده زیبا در و بام و ، حیاط و نقشِ ایوان
تـو رویای زمستانی و ، شیرینِ بهاری
جهانی مهربانی عشق بی اندازه داری
مرا با خنده هایت زیر و رو کن جان شیرین
بریز از جام چشمانت ، بلورِ عشق رنگین
گذشتی از همه ماندی کنارم با صبوری
شروع دلبری و عاشقی را ، در عبوری
قدم هایت به روی چشمهای خسته بگذار
از این سینه تو زنگارِ ، هزاران درد بردار
دو فنجان چای داغِ "پونه" میچسبد کنارت
شدم با مستیِ چشمانِ مِی گونت شکارت
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─