دوشنبه ۳ دی
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
نوای هم نفسی جز عسس نمی آید
نسیم زندگی از این قفس، نمی آید
پیام روح نوازی، ز کس نمی آید
بیا که پنجره را عاشقانه باز کنیم
صدای واهمه از بندِ دل شنیدم من
خطوط راه خدا را غلط کشیدم من
ز داد، هرچه دویدم اثر ندیدم من
بیا بنای دویدن، دوباره ساز کنیم
به ما بنام دوا، درد مشترک دادند
بجای حل معمّا، به ما کتک دادند
همیشه وعدۀ کُنبیزه و بُزک دادند
که ما مدام، دعا بر بتِ نیاز کنیم
دلیل ناخوشیِ خویش را نفهمیدیم
پیام سادگی در میش را نفهمیدیم
سیاقِ کاسبی با ریش را نفهمیدیم
چرا به جای درک نجیبانه، ناز کنیم؟
عقابِ مدّعیِ سروری، نَفَس دارد
هوای پر زدن از، نکبتِ قفس دارد
عقاب مرده، نه توفیر با مگس دارد
بیا به پیکر این مرده ها نماز کنیم
نشان هرزگی از قوم چیره می آید
سپیده، از پسِ هر شامِ تیره می آید
ز غوره با مددِ صبر، شیره می آید
بیا تمیزِ حقیقت، از این مجاز کنیم
ندیم پادشه از کیش و مات می نالد
وزیرِ بی خرد از مشکلات می نالد
غریبِ غم زده، از کائنات می نالد
بیا دوباره نَفَس، تازه در ایاز کنیم
نوای نشئگی، از برقِ سکه می آید
ز کام قافله، خون چکه چکه می آید
پیام تشنگی از رود و برکه می آید
چرا کویر، دل برکه را، به آز کنیم؟
پیازِ سفرۀ تو، در شعارِ من گم شد
پنیرِ لقمۀ من بی تو زهرِ کژدم شد
تمام لذت ما، صرفِ این تلاطم شد
که ساز انجمنِ اشک، با پیاز کنیم
صفای زندگی در اشتهای فردا مرد
تمامِ بودِ مرا با خودش به یغما برد
جوازِ ماندن ما مُهر نامرادی خورد
که ما برای بقا خواهشِ جواز کنیم
به ابر و باد بگو، ما رفیق پروازیم
نشانِ تازه ای از پرده های آوازیم
بگو به وقتِ شنا تیز تر ز هر غازیم
چرا به جای هما، آرزوی غاز کنیم
هوای شعرم اگر تیره بود، معذورم
هَزارِ باغِ شرف را، وفاق، مجبورم
ببین دوباره اگر، مستحقِ ساطورم
بیا که دست طلب، تا خدا دراز کنیم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلیل ناخوشیِ خویش را نفهمیدیم
پیام سادگی در میش را نفهمیدیم
سیاقِ کاسبی با ریش را نفهمیدیم
چرا به جای درک نجیبانه، ناز کنیم؟
بسیار زیبا سرودید و دغدغه مند
پیروز و دلشاد باشید