دلنوشتۀ من..؟
آی آدما ؛ این روزگار؟
پاییزه بی عطربهار
اگربهش خوبکنید
زردی میاد قطارقطار
دنیا محل گذره
خوب یا بد میگذره
همدیگرو نرنجونید
زمانه کوته نظره
ناله و زاری نکنید
غصه ویاری نکنید
برای آزردن هم
لحظه شماری نکنید
مهربونی پیشه کنید
عاشقی اندیشه کنید
مرهم زخمها شوید
خون غمو شیشه کنید
مثل بهار بی خزان
شادی کنید از دل وجان
مشکل هم را حل کنید
ازته دل پیروجوان
فریبکاری نکند
فتنه سواری نکید ؟
به شیوه های دشمنی
عشق و فراری نکنید
بازی هشیاری کنید
همدیگرو یاری کنید
بیچاره را چاره شوید
مهربونی جاری کنید
دنیاوفایی.نداره
غصه صفایی نداره
عمر دو روزه ارزشه
قهروجدایی نداره
حرف همو گوش کنند
دشمنو غم نوش کنند
آتش هم گریزی را
یک شبه خاموش کنند
وه که چقدر عالی میشه
عقده ی دل خالی میشه
می خنده روزگارمون
باعث خوشحالی میشه
دوباره آزادی میاد
همت آبادی میاد
بدبختیها نفله میشن
هلهله و شادی میاد
پوسیده این کهنه ورق
میشکند ترق ترق
خنده میشینه رولبه
مردم سست بی رمق
پیرنظر (سلیم)
پاییز ۱۴۰۰
ترانه ای بسیار زیبا و آموزنده بود
امید بخش