سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        جنگ و عشق

        شعری از

        فرحناز آقازاده (یکتا)

        از دفتر وقتی قلم نفس می‌کشد نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۳۳۷۹
          بازدید : ۴۷   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فرحناز آقازاده (یکتا)
        آخرین اشعار ناب فرحناز آقازاده (یکتا)

        تفنگ را گرفته ام
        به سمت قلب کوچکش
        نگاه می کند مرا
        و من نگاه می کنم‌
        هراس و ترس و وحشتش
        چرا شبیه خواهرم
        نشسته در نگاه من
        و یا شبیه دخترم
        که ناز می کند مرا
        عجیب بغض کرده است
        طناب گریه های او
        به دار می کشد مرا
        هزار لعن و لعنتم
        به کارزار این جهان
        که جان آدمی نشد
        به لحظه ای در آن امان
        مرا به جنگ ها چکار ؟
        کجای زندگی من
        شبیه جنگ بوده است ؟
        درون قلب من هنوز
        پر است از شُکوه یار
        چرا به جنگ باختم
        من عشق آتشین خود ؟
        خدای من !
        مگر نه اینکه عاشقم
        تفنگ من چرا رَوَد
        نشانه قلب عاشقی ؟
        از این همه قساوت و
        جهان بی فروغ و کور
        دل غمین من شده
        چه خسته و چه ناصبور
        فرار میکنم از این
        گناه و جنگ و ضرب و زور
        و می روم به سوی آرزوی خویش
        دوباره می روم کمی
        به سرزمین عاشقی
        که عشق را صدا کنم
        دوباره عاشقش شوم
        بگویمش به صد زبان
        دوباره دوست دارمت
        دوباره دوست دارمت

        ✍️فرحناز آقازاده(یکتا)
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        ۲ هفته پیش
        بی‌شک سپید نیست و در زمره‌ی شعر موزون قرار می‌گیره...
        کمی هم گنگ بود مفهومش... شما به قلب یه خانوم انگاری نشون گرفته بودید که گویا رقیب شده بود خندانک بعدش پشیمون شدید و گفتید این قلب هم یه قلب عاشقعع بی خیال دنیا... منم برم یه عشق دیگه پیدا کنم😛 نمی‌دونم من اینجوری حس کردم...

        اگه اینه شعر عجیبیه 😐 خندانک
        درود بر شما بانوی عزیز خندانک
        در هرحال احساس شعر قشنگههه خندانک
        سلامت و ثروتمند باشید خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        ۲ هفته پیش
        سلام و درود

        زیبا و مهرپرور و فهیم اندیش نگاشتید خندانک

        خدایا جنگ ها را بمیران و دوستی ها را برملا ساز


        خندانک خندانک

        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۲ هفته پیش
        اجتماعی بسیار زیبا و پر احساس بود خندانک
        مدینه ولی زاده جوشقان
        ۲ هفته پیش
        بر دل نشیند هرآنچه از دل برآید
        زیبا و دلنشین بود درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        شرابی پر است از صواب سرودی گوارا و ناب ااا مرامت همه حُسن خُلق و پاداش تو صد ثواب
        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3