سه شنبه ۶ آذر
باران شعری از محمد سنایی راد
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳ ۱۹:۳۹ شماره ثبت ۱۳۳۰۵۶
بازدید : ۴۱ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب محمد سنایی راد
|
باز هم غرق خیالت می شوم
در خیابانی که در یاد تو نیست.
لنگ لنگان، خسته تا یک راه دور
در هوایی که خیالی جز تو نیست.
چون که باران می زند در بغض من،
خیس خیس از شعر باران می شوم
شانه هایم از تو سنگین می شود
چشم می دوزم به آن خاطره ای
شرط خوابت بود با آغوش من...
نه، نمیدانم تو حالا از کجا؟
خواب چشمانت که سنگین می شود؟
من تصور میکنم روی تو را در کوچه ای،
که به مویت رنگ باران می زدی،
تیره تر، خوش رنگ تر، از پیش تر
عطر باران میزدی تا آسمان پل می زدی.
بغض تلخی خورده ام با یک سکوت!
تو کجا و من کجای یاد تو
تشنه ی حرم نفسهای تو ام
تو همینم بس که خاموشم کنی،
هیچ دردی نیست حتی یک گله
من همینم بس که در جان و تنی.
بعد تو من مانده ام، تامانده از اجبار تن،
کوچه ها را با تو معنا می کنم
شهر را از تو تمنا می کنم
جای باران را برایت هر نفس
تا که می بارد محیا می کنم.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.