در روزی که واژه ها
از خواب دیروز
چشم می گشایند
فردوسی در گوشه ای از آسمان
با حماسه هایش
چون کوهی استوار ایستاده است
حافظ در زلال خیال
غزل هایش را می چکاند
بر دل های خسته
سعدی با گام های نرمش
از باغ های شیراز عبور می کند
هر برگ درخت
بیتی از عشق و خرد می سراید
نیما
پشت کوه های مه آلود
با شعر های نو
رودی می شود
که از دل کوه ها جاریست
و به دریا های تازه می رسد
شهریار
در سکوت غزل هایش
با زبانی دو گانه
می سراید از عشق و غم
از روزهایی که نمی آیند
رودکی
با اشعار ساده و ژرفش
از دل تاریخ بیرون می آید
و در کتب کهن جاودانه می ماند
مولوی
با چرخش هایش در باد
رقصان به سوی نور
شعر را به آسمان پیوند می زند
خیام
با رباعی هایش
در هر جرعه ی شراب
راز های ناگفته هستی را مینوشد
بابا طاهر
در دل کوه های لر ، نغمه ای از او
با زبان ساده ، دل های سرد را گرم میکند
نظامی
از قلمش
داستانی همیشه زنده است
که هر واژه اش همچو چراغی
در دل ها می درخشد
عطار
می گردد در میان سیمرغ و آینه
و سهراب
در کنار جویبار
آب را می فهمد
و مرگ را
چونان آینه ای روشن
شفیعی کد کنی
هنوز درخشان است
و می سراید شعر
در آسمان ادب
امروز
روز ادبیات
روز تو
روز ما
روز هر واژه ای که
در قلب های مردم خانه کرده
شعر زنده است
در هر سطر نانوشته
در هر دل شکسته
و در هر صدای خسته