باتوکل بر ان خدای ودود افرینندگار بود ونبود
خواهم از شعر شاهکار کنم عقل واندیشه را بکار کنم
مثنوی را بسی دراز کنم مدح ایران سرفراز کنم
ببشه زاری که جای شیران است مهد تاریخ نامش ایران است مهدگرد افرید ومهوشها کورش وارش وسیاوشها
مهداسطوره های کرد وقلیچ بابک ومازیار ومرداویج
مهدسعدی وحافظ وخیام صایب وجامی ودقیقی نام
مهد ابن الندیم راوندی اوحدی بوعلی نهاوندی
مهد توحیدی وفراهانی دهخدا ومعین وگرگانی
مهد رازی وسیف وخاقانی فرخی وعبید زاکانی
مهد نیما وثالث وبهزاد کدکنی وفروغ فرخزاد
مهد فردوسی ان خدای سخن نظن شهنامه از دیار کهن
مهد خوارزمی وخراسانی رودکی ونشاط وقاانی
مهد شیر افکنان کردستان یا دلیران دشت تنگستان
مهد عدل وعدالت وایمان خسرو دادگر انوشروان
مهد نوروز ومهرگان خواهی با نشان درفش کاوانی
مهد جان بر کفان دورانها شیخ جوری وسر بدارانها
مهد مردان اهنین مشت است یادگاری زدین زرتشت است
همه گفتار پاک ونیت پاک همه سرها به خاک او بر خاک
مدفن پاک انبیا خدا دانیال وشموعل وشعبا
لوط وایوب وخضر ونوح نبی یوشع وارمیا وسام وحجی
چغارزنیل ودشت لوط وارم تخت جمشید ومسجد خاتم
گر کنی بر خلیج فارس نظر یا بر عمان وانزلی وخزر
از زلالی چو در بی همتاست مرز ابی کشورم زیباست
پرچمش وه چه حرفها دارد رنگهایش نشانه ها دارد
رنگ هر قسمتی که میبینی شرح حالی جدا جدا دارد
رنگ سبزش که مرهم جان است رنگ ازادگی وایمان است
قرمزش را شهید جبهه وجنگ کرده با خون خویش قرمز رنگ حاکمانش پیام صلح وصفا رابه رنگ سفید ونام خدا
انچنان با صلابت وزیبا داده اند در میان بیرق جا
کار بیهوده ضد هال بود وصف بی انتها محال بود
چشم بر هر طرف که میتابد خود نشان وحماسه ای دارد
چون حماسه به شعر جاری شد نام فرزانه ای تداعی شد
بود یک قهرمان ایرانی نام او قاسم سلیمانی
مملو از کوله بار ایمان بود پاسدار حریم ایران بود
انچنان با صلابت وقدرت داشت در بین ملتی حرمت
چون خریفی که برگ ریزان بود دشمن از نام او گریزان بود
رهبر ان سان شناخت از او داشت نام او را شهید زنده گزاشت رهنورد ره ولایت بود بی امان عاشق شهادت بود
کربلا شد پدید بار دگر قاسمی شد شهید بار دگر
چند تایی غریب بار دگر لشکری چون یزید بار دگر
ای سفیر این بدان که در دوران هرچه از نسل جن وادمیان
همه محکوم بر فنا باشد انکه ماند فقط خدا باشد
انکه جز او تمام ویران است حافظ سرزمینم ایران است
باتقدیم احترام سفیر
مهدشیران
ولی چرا تکرار؟