فاحشه

نیمه زندگیم
حضرت جان
بوس و آغوش و بغل
نیمی از زندگی است
مابقیش معلوم
زل زدن خیره شدن در چشمت
وای از سمت نگاهت جانا
تو بلد باش مرا
من به تکرار و فراون گویم
که خمارم به لب و بوسه و تکرار بغل
و چنان غرقم و‌مدهوش به تو
که فقط می دانم
توبه تکرار قشنگی ای جان
شعر هم شاهد این مدعی است
که مدام و دائم
از دل شاعر چشمان‌تو جان
پرسه در خلسه گفتن زتو را می دارد
دل و جان و همه ام جوینده
چشم من فاحشه شد در دل اسرار مدام
که تو باشی و فقط
شعر باشد به تمنا و نیاز
سمت من خواهش و تکرار به آغشتگی و شیدایی
سمت تو عشوه و طنازی و ناز  
ناز کن‌ناز فقط ناز دلم
به تو و چشم پراز وسوسه ات می آید
من خریدار و نیازم به تو تا روزابد
ای شراب کهنه
شرب ناب ازلی
وقت نوشیدن چشمان تودر خلسه شعر
به دل و‌جان و زبان جاری
میشود پرتکرار
که بگویم از جان
بر تو ای جان‌جهان....
که تویی هستی و مستی بر من
ساده بی آلایش
به تو با جان گویم
حضرت دلخوشی بی وقفه
دوستت می دارم
دوستت می دارم
دوستت می دارم


#حسین گودرزی"تشنه"