جمعه ۷ دی
برکه ی خالی شعری از خدیجه سعیدی
از دفتر سراب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۳۴ شماره ثبت ۱۳۱۵۷۱
بازدید : ۱۰۶ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب خدیجه سعیدی
|
من برای زندگی با تو
با تمام آرزو جنگیده ام
با نفسهایت عاشقی کردمُ
با رؤیایت زندگی
شاعر شعرهایت شدمُ
هزار و یک شب از تو
عاشقی خواندم
یادت هست؟
غزل عشق برای تو گدایی کردم
غزلش یادت هست؟
"کاش نقطه ی پایان راهت
بر دل من آرزو سودا کند ..
در میان برکه ی ویرانه ها
قصری از جنس صدف پیدا کند"
در جوابم ،اما، تو
خوانده بودی انگار
"در میان برکه ی خالی شده
دیده ای ویرانه ای برپا شده
بغضُ وحشت همدم آهو و قو
بیقرارش سردی صحرا شده"
از نگاه شعر تو رنجیده بودم
امّا
با خودم گفتم انگار وقت ،
وقت رفتن است
آدم ماندن نبودی
گفته بودی می مانی
امّا
ماندنت ماندن نبود
رفتی و رفتنت حاشیه شد
قسمت من هم
انگار
قسمتش ویرانه شد..
در ج
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنون از شما جناب عظیمی بزرگوار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر احساس و زیبا بود