کفش های پاره ات را گوشه ای پرتاب کن
قلبِ خود را پای احساس خودت ارباب کن
مشکلاتت تَه ندارد ، بیخیالی طی کن و؛
لحظه ها را با امید و آرزو شاداب کن
زندگی اصلا ندارد ارزش اشکِ تو را ؛
هر چه آمد بر سرت را در ضمیرت خواب کن
بهتر از چشمان خود همراه و یاری را نبین
چشم هایت را ، تماشاخانه ی شبتاب کن
گوشه ای را زیر سقفِ آسمان نیلگون ؛
طولِ شب را صرف چشمک بازیِ مهتاب کن
باقیِ عمر عزیزت را به شادی بگذران !
چادرِ نیلوفری را ، بر تنِ مرداب کن
بندِ دل را زن گره با یک دلی همپا و شاد
ارزش این عشق را همچون طلای ناب کن
دور کن غمهای بی پایان و بی بنیاد را ؛
در فضای سینهٔ خود ، غصه ها را آب کن
پس بزن هر چه مکدّر می کند حالِ دلت
دست خود را بر درخت زندگی قلاب کن
تخته کن دکان و دَخلِ گریهٔ بی مشتری
خنده هایت را به پَرچینِ نگاهت قاب کن
دوستی ها را حراجِ کوچه و بازارِ شهر ؛
دشمنی ها را بسوزان کینه را کمیاب کن
آسمان هم غرق ابر و نم نم باران شده !
"پونه" ها را ، با نویدِ رودها بی تاب کن
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
درود بر پونه خانوم عزیز
سلامت و ثروتمند باشید