يکشنبه ۲۲ مهر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
تا ز تو یاد می کنم، می روم از یادِ خودم
محو سکوت می شوم، در لبِ بیداد خودم
گاه که دردِ دوری ات، می شکند تاب مرا
پاک ز دست می روم، در پیِ فریاد خودم
در تب و تاب زندگی، هیچ رهی نمانده جز
دست به دست یاد تو، خود برسم داد خودم
مطلع هر اثر تویی، مجمر هر شرر تویی
از چه گریزم ار تویی، ضامن بنیاد خودم؟
هیچ نگویم از خودم، چاره نجویم از خودم
بس که ز این گذر شدم، بنده و مُنقادِ خودم
یاد تو ساده می کند، کارِ گذر ز خویش را
در خم و پیچِ مردن و، حکمت میلاد خودم
یاد تو سخت می کند، رامشِ شورِ خفته را
تا بشوم شکسته ای، به سنگِ اضداد خودم
فاش نما مرا که من، در این جهان بی ثمن
در این جهان که گشته ام اسیر همزاد خودم
من چه کنم با دل خود، با هوسِ نازل خود
تا نشوم در گِلِ خود، طعمه و صیّاد خودم؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.